شرط اعزام
رزمنده 13ساله تیغ رابااکراه بر صورتش کشید،توی رساله خواند این کار حرام است .
مسئول اعزام اما گفته بود باید ریش داشته باشد!!!!
رزمنده 13ساله تیغ رابااکراه بر صورتش کشید،توی رساله خواند این کار حرام است .
مسئول اعزام اما گفته بود باید ریش داشته باشد!!!!
زخمی های خودی را که سروسامان داد،کوله پشتی اش رابرداشت ورفت سمت عراقی ها،
که زخمی هایشان رارها کرده بودند
بالای سراولین مجروح که نشست عراقی ها امانش نداند
این اولین باربودایستاده میمرد!
آن هم بسته شده به ستون سنگی ،باپارچه ای سیاه روی چشم هایش!
وشنیدن صدای کسی که همان نزدیکی داد زد: شلیک
قبلترها همیشه خوابیده میمرد!
میافتادروی زمین وغلت می خورد ،خیره می ماندبه نقطه ای ثابت ومیمرد.
درست وقت هایی که پسرش باتفنگ پلاستیکی قلب اش رانشانه می گرفت!!
ماهیچ کسانیم که برما زهمه کس
خواری رسدوآن به حقیقت شرف ماست
ازنیک وبدمردم ایام ننالیم
آنان همه نیکند بدی از طرف ماست
از سال 65تاکنون فقط دوچیز رامیبیند:
سقف اتاقش
صورت همسرش
رفته بودند پی مجروح های دیشب
حالا برگشته بودنددست خالی گریه می کردند
میگفتندکه همه شهید شده بودند.حتی آنهایی که فقط یک ترکش کوچک خورده بودند.
هرکی نتوانسته بوددیشب خودش رابکشدعقب،شهید شده بود.
تیرخلاص زده بودندبه شون؟
-نه ازتشنگی.
سالها چشم به راه آمدن تنها فرزنش بود.
هرکاروان شهیدی که می آورند به استقبالشان می رفت
امروز هم به استقبال کاروان شهدا رفت ،سر از پا نمی شناخت
اما نه مثل همیشه ،بلکه در تابوتی روی شانه ها ی مردم
شب عملیات به خط زدند
هشت مرد وهشت پلاک
صبح عملیات همه برگشتند
هشت پلاک ویک مرد..
آخرین فشنگ راگذاشت توی خشاب
چانه راگذاشت روی لوله وحلقه محاصره راشکست
فرم شیرخوارگاه رادستش دادند.نوزادرابوسید،
ازصدای خس خس بچه به گریه افتاد.
(جای محل تولدش نوشته بود:سردشت!)