احساس می کنم وقتی حجاب نمی پوشم چیزی کم دارم.
وحشت زده ام……
اما در عین حال احساس می کنم که اشتیاق و باورم به اسلام در درونم در حال شکفتن است و می خواهم به خودم ثابت کنم که به اندازه کافی قوی هستم تا یکی از نماد های ایمانم را بپوشم. باور دارم این کار سبب خواهد شد تا احساس نزدیکی بسیار زیادی به خدا داشته باشم، چون خیلی سخت است بین مردمی زندگی کنی که به “سر حوله پیچ” ات خیره می شوند و احساس خوبی نسبت به تو ندارند.
اگر موفق شوی از این زل زدن ها و اظهار نظر هایی که در درباره تو می کنند عبور کنی در حالی که سرت را بالا گرفته ای، آن هنگام است که این احساس گرم،درون تو همهمه می کند و تو به خودت لبخند میزنی، می دانی خدا دارد تو را تماشا می کند، می دانی او می داند تو داری تلاش می کنی تا برای خشنود کردن او قوی باشی…
مثل وقتی که تو حس بخصوصی داری و اتفاقی بی همتا و گرم و خارق العاده درون تو افتاده است که هیچ کس دیگری در این دنیا در باره آن چیزی نمیداند، چون تجربه شخصی خود توست،دوستی شخصی تو با آقریدگارت .
احساس می کنم وقتی که حجاب نمی پوشم ،چیزی کم دارم،…
احساسی مانند اینکه از رابطه ای عمیق و خاص کنار گذاشته شده ام
(بخشی از کتاب “بهم میاد؟!” ترجمه محسن بدره)