ادای دین به جبهه!!!!
30 مهر 1393 توسط مریم
بدجوری پاش زخمی شده بود.
مجروح ها را که سوارمی کردیم تعادلم به هم خورد وروی زمین افتادم.
دستم به پای مجروحش خورد.
گفتم:ببخشید برادرپایتان راخیلی درد آوردم.
خندیدشلوارش رابالا زدوپای دیگرش رانشانم دادکه مصنوعی بود.
ناراحت شدم بهش گفتم:شماکه دینتون رو به جنگ ادا کردین چرادوباره اومدین که این پاتون هم قطع بشه.
لب های خشکش روخیس کردودستاش رو بالابرد وآهسته گفت:هنوزدوتا دست دارم.