حتی نانوایی هم حاضرنبودبه ایشان نان بدهد
این داستانک رو خودم به سبک مینیمالیسم نوشتم نظریادتون نره
حتی کوچه هم بیقرارآمدنش بود.
مادردرآرزوی دیدن تنها پسرش جان سپرد.
تابوتش رابه سرکوچه که بردند به کاروانی از شهدای گمنام برخوردند.
چه لذتی داشت دیدارپسربامادرش روی شانه های مردمی که نشناختنش….
حضرت فاطمه علیهاالسلام هر چند مقام برترى دارد، ولى او نیز همانند دیگران این مسیر را مىپیماید و پس از عالم برزخ به محشر مىآید و در پیشگاه خداوند، مقام او بر دیگران ثابت مىشود.
حضرت على علیهالسلام مىفرمایند: روزى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله براى دیدار فاطمه علیهاالسلام به خانه ما آمد، ولى دخترش را بسیار محزون دید. از او پرسید چرا این گونه غمگینى؟ در جواب گفت: پدر جان! به یاد عالم محشر افتادم كه مردم در آن حال عریان خواهند بود. (ذكرت المحشر و وقوف الناس عراه…)
رسول گرامى فرمودند: نگران مباش، پس از آن كه من، على و ابراهیم خلیل علیهالسلام سر از قبر برمىداریم آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار ملک به سراغ تو مىفرستند، سپس اسرافیل در حالى كه با سه پارچه زیبا از نور در اختیار دارد، كنار تو مىآید و تو را از قبر بیرون مىنماید، در حالى كه بدنت پوشیده است…
آنگاه با عزت و احترام بىنظیر هفتاد هزار فرشته تسبیح گویان تو را وارد محشر مىكنند و به همین تعداد حوریان بهشتى به استقبالت مىآیند. در این هنگام مریم (دختر عمران)، خدیجه (دختر خویلد)، حوا (زن آدم)، آسیه، (دختر مزاحم) هر كدام با صفوف ملائكه اطراف تو را مىگیرند و تو را بر روى منبرى از نور مىنشانند. در این هنگام جبرئیل به حضور تو مىرسد و مىگوید: هر حاجتى دارى بگو و تو مىگویى: خدایا! حسن و حسینم را مىخواهم.
در آن ساعت حسینت را مىبینى كه با بدن خون آلود به محشر مىآید و از خدا مىخواهد كه قاتلان وى را به كیفر رساند، بلافاصله خداوند به خشم آمده و از خشم او ملائكه نیز به خشم آیند و شعلههاى جهنم زبانه مىكشد و قاتلان حسین و دشمنان او بر درون آتش افكنده مىشوند.
منبع:
بحارالانوار، ج 43، ص 226- 225 با تلخیص.