دلم به مردبودنت میلرزد
نه با “دوستت دارم” های گاه و “بی گاه” (!) اینترنتی
نه با پیامک های عرفانی(!) که ساعت ها باید فکرکنی چه گفت و منظورش چه بود؟!
و نه “عشق سقراط و افلاطونی و دکتر شریعتی” دل خوش میشوم…!
نه نگاه های خیره خیابانی “دل”م را می لــرزاند..
نه“ساندویچ” بـازاری و آن نامه های عاشقانـه که نمــیدانم از کـدام سایـت اینتــرنتی برداشتـه ای یا در مجلـه ای خوانده ای…
نه آن وبلاگی که به نامم ساختـه ای و مدام جملات “عاشقــانه و عارفانه” کپـی پیسـت می کنی
حتی تیپ “دخترکش” و ماشین هایی مدل بـالایی که اسـمشان را هم نمیــدانم
نه آن”نسکافـه ای” که در شیـک ترین کافی شاپ شـهر مهــمانم کنی
هیچ کدام قیمت ”چـادر زهرایـیم” نمیشود!
من یک “دختر ایرانیــم و ادعـایم مسلمانی”!
تکیه گاهم “غیـرت و مردانـگی” توست
دلم به “مرد بودنـت” میلرزد! آرامشم در “ایمان” توست!
و دل خوشم به نگاه سر به زیر و همان چند کلمـه “محتــرمانه ات”…
که یادم بیـاورد “تو با بقیـه فـرق داری! “