میخواست بغلم کند.... 14 مهر 1393 توسط مریم بابادستانش رادرازکرد میخواست بغلم کند من هم پریدم توی بغلش مثل همان موقع ها بیدارمیشوم ،یک دست بابا رامیبینم که به چوب لباسی آویزان است.میروم دستش رابرمیدارم وکنارخودم میخوابانم.پتورارویش میکشم دست پلاستیکی بابایخ کرده است. مطلب قبلیمطلب بعدی