دوتیر
یک تفنگ
دوزن
یک لشکر عراقی
لوله ی تفنگ راروی پیشانی دخترش گذاشت.چشمانش رابست.
بدنش می لرزید درست مثل زمانی که می خواست اورابه دنیابیاورد.
صدای شلیک،وبی آن که چشمانش رابگشاید صدای شلیک دوم.
اوراهم باخود اازاین دنیابرد.
همان کسی که به دنیاآورده بودش!!!