شاگرد اول
30 مهر 1393 توسط مریم
پدر گفت :اگر از جبهه برگردم وشاگرد اول شده باشی ،
برایت یک ساعت سیکو پنج بند فلزی می خرم.
پدر برگشت من شاگرد اول شده بودم واو به قولش وفاکرد.
وقتی ساعت را درو مچم می بست گفت:هرسالی که شاگرد اول بشوی برایت یک ساعت می خرم،
به انتخاب خودت .فکرش رابکن تا درست تمام شودصاحب چند ساعت شده ای؟
حالا سالهاست که درس من تمام شده است.
سالهاست که جنگ تمام شده است.
من هرسال شاگرد اول شدم.حتی در دانشگاه،
اما هنوز همان ساعت سیکو پنج بند فلزی دردستم است.