مهرخوبان دل ودین از همه بی پروابرد.
26 آبان 1393 توسط مریم
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سماکش کِشش لیلی برد
من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا ز کجا بود ؟ مگر دست که بود ؟
که به یک جلوه دل و دین ز همه یک جا بود
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که در این بزم بگردید دل شیدا برد
خودت آموختی ام مهر خودت سوختیم ام
با بر افروخته رویی که قرار از ما برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
غم روی تو مرا دید و ز من یغما برد
همه دل باخته بودیم و پریشان که غمت
همه را پشت سرانداخت مرا تنها برد
استاد علامه محمد حسین طباطبایی تبریزی