عطریاس

عطریاس

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

تنها بازمانده..

14 مهر 1393 توسط مریم

عملیات شروع شده بود.

گردان به میدان مینی خنثی نشده رسید.وقت کم بود.

فرمانده داوطلب خواست،پیرمردوارمیدان شد.

نفردوم پس از انفجارسریع واردشد

نفرسوم هم پشت سردومی وارد شد

نفرچهارم .پنجم هم همینطور

باانفجارپنجم معبرکاملابازشده بود

آخرعملیات خبرشهادت پدروچهارفرزندش رابه زن،تنهابازمانده خانواده دادند.

 9 نظر

میخواست بغلم کند....

14 مهر 1393 توسط مریم

بابادستانش رادرازکرد

میخواست بغلم کند

من هم پریدم توی بغلش

مثل همان موقع ها

بیدارمیشوم ،یک دست بابا رامیبینم که به چوب لباسی آویزان است.میروم دستش رابرمیدارم وکنارخودم میخوابانم.پتورارویش میکشم


دست پلاستیکی بابایخ کرده است.

 1 نظر

غافلگیری

14 مهر 1393 توسط مریم

می ایستادند توی صف،پیشانی یک یکشان رامی بوسیدم به نیت تیرقناسه

وقتی آمدم ریختند سرم به نیت تلافی

ومن که سرنداشتم….

 2 نظر

فقط خدا....

14 مهر 1393 توسط مریم

 

بعدازبیست سال که جنازه ی پسرش راآورده بودند


نگاهی به استخوان ها کرد وگفت من چیزی راکه در راه خداداده ام پس نمی گیرم

 3 نظر

تک تیراندازگردان میثم

14 مهر 1393 توسط مریم

این بار نه زانوی شلوارش کنده شد،نه کف دستانش زخمی

بالاخره راه رفتن با عصا رایاد گرفت،همانطورکه خواندن ونوشتن بریل رایاد گرفته بود.

دیگربایدبه این زندگی عادت می کرد ،

تک تیرانداز گردان میثم…..

 2 نظر

نشاید که نامت نهند آدمی

14 مهر 1393 توسط مریم

ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮد

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮد

ﺑنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳک پیکرﻧد

ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ

ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ

ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲﭼﻲ ؟

ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ هم ﺑﺎﻳﺪ دستفروشی بکنم ﻭ هم ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ،

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻫﻤﻴﻦ؟!ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!

ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:

ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ

ﻧﺸﺎﻳﺪﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩمی

 1 نظر

بازگشت بابا

14 مهر 1393 توسط مریم

از کميته تفحص مفقودين با منزل شهيد تماس گرفتند .

خانمي گوشي را برداشت.

مثل همه موارد قبلي با اشتياق گفتند که بعد از بيست وچندسال انتظار ، پيکر شهيد پيدا شده و تا آخر هفته آن را تحويلشان مي دهند.

برخلاف تمام موارد قبلي ، آن طرف خط ، خانم فقط يک جمله گفت :حالا نه. مي شود پيکر شهيد را هفته آينده بياوريد ؟

آقا جا خورد اما به روي خودش نياورد. قبول کرد.

گذشت .

روز موعود رسيد. به سر کوچه که رسيدند ديدند همه جا چراغاني شده. وارد کوچه شدند.ديدند انگار درخانه شهيد مراسم جشني برپاست.

در زدند کسي منتظر آنها نبود چون گويي هيچ کس نمي دانست قرار است چه اتفاقي بيافتد. مقدمه چيني کردند صداي ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس عروسي دختر شهيد است به مجلس عزا تبديل شد تنها کسي که منتظر آن تابوت بود همان عروس مجلس بود.

خودش خواسته بود که پدرش در مجلس عروسي اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخير انداخت. عروس گفت تابوت را به داخل اتاق بياوريد. خواست که اتاق را خالي کنند. فقط مادر و داماد بمانند و همرزم پدرش.

همه رفتند.

گفت در تابوت را باز کنيد. باز کرد.

گفت: استخوان دست پدرم را به من نشان بده. نشان داد.

استخوان را در دست گرفت و روي سرش گذاشت و رو به داماد با حالت ضجه گفت: ببين!ببين اين مرد که مي بيني پدر من است. نگاه نکن که الان دراز کش است روزي يلي بوده براي خودش . ببين اين دستِ پدرمن است که روي سرم هست. نکند روزي با خودت بگويي که همسرم پدر ندارد.

 نظر دهید »

گذشته ها گذشته

13 مهر 1393 توسط مریم

پیری برای جمعی سخن می راند .

 

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد ،

 

همه دیوانه وار خندیدند .

 

بعد از لحظه ای دوباره همان لطیفه را

 

گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند .

 

او دوباره لطیفه را تکرار کرد تا اینکه

 

دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید .

 

 

 

او لبخندی زد و گفت : وقتی که نمی توانید

 

بارها و بارها  به یک لطیفه بخندید ،

 

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن

 

در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید ؟

 

گذشته را فراموش کنید و به لحظه های پیش رویتان بنگرید …

 

 

 

 نظر دهید »

دلتنگی های یک طلبه

12 مهر 1393 توسط مریم

خدایا

دلم یک معجزه می خواد

نه برای اعراب جاهلی

بلکه برای جاهلان هزاره ی سومی

جان دلشکستگان مشکن دلم راخدایا

الهی تنها امیدم تویی

ونیک میدانم بخواهی میشود

بخواه که علیمی به بیچارگیم

بخواه که بصیری به حال زارم

خدایاتورابه دلتنگی امام مظلوممان در روز عرفه

تورا به غریبی امام غریبمان در عرفات

ببخش چاره ای دیگرنداردم

ومجبورم بگویم تورا به گریه های زینب در شب یازدهم

بخواه که بشود.

منتظرم خدایا

 1 نظر

هرجاریا شد،به اسم خداشد

12 مهر 1393 توسط مریم

غریبه چونکه ما عاشقش نشدیم……

 

غریبه بنده ی لایقش نشدیم…..

 

غریبه رهرو ِصادقش نشدیم…..

 

امون ز غفلت امون ز تهمت…….

 

از دست ما تو غیبته حضرت حجت…….

 

گناه شد عادت……. غیبت عبادت…..

 

جالب اینه گذاشتیم سر خدا هم منت…

 

هرجا ریا شد به اسم خدا شد…..

 

همه دُکان وا کرده ایم حتی تو هئیت…..

 

چیو ببینه؟؟؟!! دله سیاه رو یا رو زبون اللهم ارزقتی شهادت…..

 

از امر به معروف ترسیدیم….. حاجیو دور شیطان گردیدیم……

 

همسایه یتیمُ و سیر خوابیدیم…… ما به زمین خورده خندیدیم….

 

غریبه چونکه راحت گناه کردیم….

 

غریبه به نامحرم نگاه کردیم…….

 

غریبه نامه فقط سیاه کردیم……

 

فروختیم ایمان….. خریده ایم نان….

 

خاک میخوره رو طاقچه هامون قرآن…..

 

سحر نه حالی…… نه خمس مالی…… اسممونم گذاشتیم عبد شاه مردان………

 

شیعۀ حرفیم…… آدم برفی……

 

هنوز نمک نخورده میشکنیم نمکدان….

 

یه پا تو محراب یه پا لب آب….. رو به روی عکس شهید عکس شهیدان…..

 

بگو خدا غرق امیدم کن…

 

بی خریدارم خریدم کن…

 

پیش حسین رو سفیدم کن نذر ابوالفضل رشیدم کن…. 

 

غریبهکه دوستش داریم واسه حاجت….

 

غریبه میپرستیمش برا جنت……

 

غریبه که به تنهایی کرده عادت……

 

تو راه پاکی زدیم به خاکی…..

 

چه عاشقی؟! چه مجنونی؟! چه سینه چاکی؟!

 

جای حرم کیش…… جای پرچم دیش….چه ساده بر مقدسات میشه حتاکی!!!!

 

این وضعه ناموس……کو کفه افسوس؟!!!

 

نکشیدیم خجالت از چادر خاکی!!!!

 

دیگه شیطان شد ایاک نعبد….. ببین خدا رو ول کردیم میگردیم با کی؟؟؟؟!!!

 

بگو خدا رحمی به حالم کن….

 

لکه ننگم زلالم کن…… عشق خودت رو مدالم کن….بُکُشُ و در علقمه چالم کن…..

 

خدا حلالم کن….خدا حلالم کن……خدا حلالم کن……

 

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 50

عطریاس

سلام دوستان من تقریبا یه نویسنده ام ومیخوام تووبم مطالبی روبذارم که حس میکنم یه خورده نوون البته ازدیدگاه چشم هارابایدشست جوردیگربایددید.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حضرت فاطمه(س)درکلام
    • فاطمه فاطمه است
    • فاطمه(س)درنگاه ملکوتیان
    • فاطمه(درکلام صادقین)
    • زهرا(س )درنگاه پدر
    • الگوی
    • چرازهرا(س)ام ابیهاشد
    • تجلی کوثردرآیینه شیعه
    • فاطمه(س)درقرآن
    • ازفاطمه تافاطیمای پرتقال
    • فاطمه(س)انگیزه خدابرای خلقت
    • گشودن قفل بسته با یا فاطمه
    • افضل اعمال
    • دانلود کتاب ونرم افزارفاطمی
    • مظلومیتی به امتدادتاریخ
    • ورود فاطمه(س)به محشر
    • رجعت فاطمه(س)
    • برانگیختن فاطمه(س)
  • سخنان بزرگان
    • تنهافضیلت
    • آیت الله بهجت
    • آیت الله شاه آبادی
    • آیت الله مجتهدی
  • مبعث
  • عجیب ولی خواندنی
  • اخبارروز
  • معرفی کتاب(یارمهربان)
  • انتظار
  • مناسبت ها
  • حجاب
  • شعرناب
  • دلنوشته
  • جهادفرهنگی ،سنگرمجازی
  • داستان دفاع مقدس
  • فیلم نامه
  • عاشوراوماندگاری تشیع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
وصیت شهدا
Susa Web Tools

حدیث

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس