عطریاس

عطریاس

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مااهل کوفه هستیم یانه؟!

23 تیر 1394 توسط مریم

غرق درمطالعه بودم داستانی ازاین قرار:عصرعاشورا که شد یکی از کوفیان دنبال دختر امام حسین افتاد وگوشواره هایش راکشید ودرحالی که می گریست گوشواره ها رابرد.

دختر امام حسین از کوفی علت گریه اش راجویا شد. کوفی درحالی که سخت می گریست گفت:برای این می گریم که می دانم دارم به اولاد رسوا خدا بی رحمی می کنم وگوشواره از گوشش می ربایم .

دخترامام گفت:خوب چرا می بری؟؟؟

کوفی درحالی که به شدت می گریست گفت:چون می دانم اگر من نبرم کسی دیگرمی آید ومی برد می خواهم این افتخارنصیب من شود.

داستان که تمام شد من نیز بغض کرده بودم به یاد اشتباهاتی افتادم که می دانستم نباید انجام دهم ولی باز انجام می دادم ،باتردید به خودم می نگریستم که در ذهنم این پرسش تداعی شد آیا ما اهل کوفه هستیم یانه؟!

سوال سختی بود اما پاسخش بسیار آسان،ما همیشه می گوییم ما اهل کوفه نیستیم خوب معلوم است که ما اهل کوفه نیستیم،اگرامام زمان بیاید حتما او را یاری می کنیم. حتما بادشمنانش می جنگیم و….

ازحتماهای خودم دلم گرفت بغضم ترکید روضه ای در دلم برپاشد چگونه می شود ما کوفی نباشیم درحالی که هرروز به سوی امامان تیرپرتاب می کنیم؟؟

چگونه کوفی نباشیم درحالی که هر روز هزاران نامه درچاه جمکران برای امام مان می نویسیم و او را دعوت به آمدن می کنیم درحالی که باگناهانمان هر روز سر راهش چاه می کنیم و مانع آمدنش می شویم؟؟

چگونه کوفی نباشیم درحالی که هر روز در روضه ها صدا می زنیم یابن الحسن بیا و همین که از روضه پاشدیم باگناهانمان سدراهش می شویم؟؟

نه نه اصلا باورم نمی شد که ما شبیه کوفی هاباشیم خواستم آقا راصدا کنم وبگویم:

هر چند که خسته ایم ازاین حال نیا

شرمنده اگر ندارد اشکال نیا

ما خط تمام نامه هامان کوفی است

آقای گلم زبان من لال نیا!!!

اما دلم همراهیم نمی کرد ناخودآگاه حرف دلم را بر زبان جاری ساختم وگفتم:آقا جان بیا ودعا کن که ما چون کوفیان نشویم.

 1 نظر

خامنه ای خمینی دیگراست!

12 بهمن 1393 توسط مریم

این عکس هم در جواب بعضی که بعد از دیدن تصویر دمپایی های رهبر،

 

 

اسم ریا و … آوردند و گفتند که خمینی (ره) اینطور نبود!

در عجبم از رهبری که می گویند 95 میلیارد دلار دارایی دارد، کلکسیون های رنگ و وارنگ از هر نوع دارد، 170


عصای آنتیک دسته طلا دارد، بجای نان و پنیر در صبحانه اش خاویار رشت دارد، بجای بیت چندین و چند ویلا در


شمال دارد، عباهایی به قیمت 400 هزار دلار دارد، هواپیمای 330 برای جابجایی اسب هایش دارد، باغ ملک آباد به


مساحت 10 هزار متر در مشهد دارد، کمیسیون 5 سنتی از یک میلیون و نهصد هزار بشکه نفت دارد، پس نمی

 

دانم این چه کفش های پینه بسته ایست که او به پا دارد ؟؟؟؟!!!!!

 

 

 

 

هان فهمیدم او نام و نشانی از علی (ع) دارد، میلیون ها فدایی و جان ناقابل دارد، خانه اش بجای فرش، موکت و


نقشی از عرش دارد، در دل هر ایرانی باغیرت جای دارد، همچون شهدا چفیه ای بر گردن دارد، همچون جانبازان دستی


ز یادگار از دشمن دارد، صدها هزار خاطره از جبهه و زندان دارد، راستی یادم رفت او کفش هایی پینه بسته همچون

 

امیرالمؤمنین علی (ع) دارد…

 

 


 3 نظر

دل نوشته ای درپاسخ توهین به پیامبراسلام(ص)

10 بهمن 1393 توسط مریم

یارسول االله:

شمامهربانی رابه دنیا هدیه کردید.

محبت راوعشق را

اماعشق ومحبت کیمیای سعادت است وبدطینتان نمی خواهندسعادت بشرراببینند.

تابودی پاسخ محبتت خاکستربودوخشم

وبازدلت می گرفت ،حتی برای بدطینتان،آنقدردلتنگ می شدی که خدادلداریت می داد(طه،مانزل الیک القران…..)

بادلی تنگ سوی خدارفتی ونگران عشق بودی.

عشق تکثیرشدازحصارزمان ومکان گذشت وبعدازچهارده قرن ماهم عاشق شدیم،عاشق شماشدیم تابامهربانیت مارابه خدابرسانی.

جاده ی عشق پرشیب وفرازاست وما امیدواربه مهربانی وعشق،بدطینتان مدرن هنوز هم حربه ی خشم خاکستررابه کارمی گیرندتاعشق راازمابگیرندوما که داعیه عشق داریم تنها نظاره گراین کاریم وجزاندوه وبغض حربه ی دیگری ندارم.بادلی آکنده ازغم می گوئیم:

یارسول الله شرمنده ام.وازخودتان آموخته ایم که جواب توهین راباتوهین ندهیم تنها می گوئیم:اللهم اجعل محیای محیامحمدوآل محمد

ولی بدطینتان بدانند:

نه باتوهین بااسلام ونه باتوهین به قرآن ورسول مهربانی می توانند اسلام رانابودکنند چراکه مسلمانان زنده دلندبه عشق شما.

هرگزنمیردآن که دلش شدزنده به عشق

ثبت است برجریده ی عالم دوام ما

 23 نظر

دلتنگی فقط درجمعه هاخلاصه نمی شود

07 بهمن 1393 توسط مریم

دل بی حوصله شده این روزها بی تو

دیگرطاقتش طاق شده


دلتنگی فقط درجمعه هاخلاصه نمی شود


شنبه،یک شنبه وحتی دوشنبه هاهم مملودلتنگی اندبی تو


ای اجابت محض چگونه می توان بی تومستجاب شد.


تمام دنیابکم شدازفغان وندبه ی منتظران


امادرسراچه ی دلشان هنوزهم دلتنگی موج می زند.


هیچ بارانی تلخی غیابتت رانشست


وهیچ تسلایی عطش دل های بیقرارراسیراب نکرد.


کاش این روزها بیایی

ای مفردمذکرغایب

 7 نظر

دنیای من آغوش تو

12 دی 1393 توسط مریم

می خواهم دنیا را بدهم برایم تنگ کنند

به اندازه ” آغوش ” تو

تا وقتی به آغوشت می رسم

بدانم همه دنیا از آن من است

دوستت دارم پدر


 1 نظر

بااجازه مادرسادات

02 دی 1393 توسط مریم

“با اجازه مادر سادات “

پیراهن سیاه زتن دور می کنیم
آن را ذخیره کفن و گور می کنیم
اجر دوماه گریه بر غربت حسین
تقدیم مادرش ز ره دور می کنیم
همیشه ماه محرم که میشه خیلی ازدوستان وبرخی ازخویشان نگران سلامتی بنده می شوند.

-یه دخترجوون بایدبه خودش برسه ولباس رنگی بپوشه تاافسرده نشه وبانشاط بمونه

-پیراهن سیاه افسردت می کنه مریم

-خانم طلبه مگه نمی دونی پوشیدن سیاه کراهت داره

و……

این هااظهارنظرهایی است که درموردپوشیدن پیاهن محرم بعضابه بنده پیشنهادمی شود

امابه خدا کاش این هامیدانستندهمین پیرهن سیاه امام حسین چه نشاطی باخودش داره

امروزروزآخرصفره ومنم مثل خیلی ازشیعیان بااجازه مادرسادات می خوام ازفرداپیرهن مشکی نپوشم

ولی به خداگریم می گیره!!که لباس ارادت به اهل بیت روچه جوری بیرون میارم.

تموم شدن ماه صفریه نشاط خاصی باخودش داره

ولی به خدامن دلم فقط محرم رومی خواد

حالابایدیه سال صبرکنم

شایدزنده باشم وبتونم سال دیگه هم عزادار،اهل بیت باشم.

معمولاوقتی کسی برای عزیزازدست رفته ای لباس سیاه می پوشدبعدازاتمام چهلم دوستان وخویشان به احترام اودوراو جمع می شوندولباس رنگی برای او می برندتااورخت عزایش رادربیاورد.

آقای غریبم کجا دورتو جمع شویم تاپیرهن عزایت راعوض کنی؟؟؟؟

چگونه لباس عزاازتن به درآرم وقتی میدانم مولایم عزاداراست؟

ای غریب رانده ی آواره کجایی مولا؟؟؟



 4 نظر

دلنوشته ای به امام رضا

02 دی 1393 توسط مریم

زائری بارانی ام آقابه دادم می رسی

بی پناهم خسته ام آقابه دادم می رسی

گرچه آهونیستم اماپرازدلتنگیم

ضامن چشمان آهوهابه دادم ی رسی

آقادلم تنگ برای صحنو سرایت

برای کبوترهایت

وبرای گلدسته هایت

هرسال منو دعوت می کردی بیام پیشت

امسال امامن جامانده بسی تنهایم

آقابه خداخسته ام

دلتنگم بریدم ازاین زمونه

شایدزمونه هامثل هم باشن فقط آدماشون متفاوت باشن

من کربلا نرفتم هیچ وقت گله ی رفتن به کربلا نکردم چون تودعوتم می کردی دلخوش بودم یه باروساطت می کنی امام حسین هم منو دعوت می کنه

اماامسال انگارفقط گریه سهم دل تنگم شده است،وقتی تصویرگنبدتو راازدورمیبینم

آقاخیلی منتظرم منوبطلبی

جان مادرت زهرابطلب منو،خیلی حالم بده

خیلی…………………

اگه توهم منوبرونی کجابرم آقای من

کجابرم آقای من

 2 نظر

جمعه حس غربتم گل می کند

09 آذر 1393 توسط مریم

جمعه یعنی درد یعنی انتظار

جمعه یعنی بغض های بی قرار

جمعه یعنی شاخه های عطریاس

جمعه یعنی غربتی ازنوع خاص

مولای غریبم نمی دانم این چندمین جمعه ی نیامدنت است….

نمی دانم ازحال دلم خبرداری یانه؟

ولی می دانم تونیز غروب جمعه حس غربتت گل می کند.

می دانم بغضی بی قرارگلویت رامی فشارد.

چشم های منتظرت می بارد…

تاشاید عطش کربلا رافرو نشانند.

می دانم منتظران ظهورت درمیان منتظران غیبتت گم شده اند.

آنانی که نیامدنت راتمنا می کنند چه سرخوش به مستجاب شدن خودشان هستند.

مولای غریبم این همه نیامدی وآنان شادمانه سرخوش اندوماغریبانه گریان

به دل وعده ی جمعه ای دگر می دهیم ……

نمی دانم شاید جمعه ای دگربیایی شاید………….

نویسنده:مریم

 5 نظر

دراین کوچه....

07 آذر 1393 توسط مریم

یک عمر نشستیم و در این کوچه نوشتیم: ای شهر! مگر یک زن غمدیده زدن داشت؟


 4 نظر

برای کدام یک ازدردهایم بگریم؟

07 آذر 1393 توسط مریم

دیشب که نمیدانستم برای کدامیک از دردهایم گریه کنم کلی خندیدم!!!!

“صادق هدایت”

 نظر دهید »

طلبه وقرتی بازی؟؟؟استغفرالله

07 آذر 1393 توسط مریم

ماجرا از اونجا شروع شد که من ودوتا از دوستای طلبه ام برای انجام چند کار به تهران رفتیم.کارمون زیاد طول کشید مجبور شدیم شب رو هم تهران بمونیم.

من گفتم:بچه ها حالا که می مونیم امشب بریم تئاتر شهر من خیلی وقته که تئاتر خوب ندیدم.

بچه ها هم که از خداشون بود خلاصه دل به دریا زدیم وراه افتادیم،رسیدیم چهار راه ولیعصر…

یکی از دوستام قبلا زحمت کشیده بود بلیط تهیه کرده بود

ساعت نمایش 8شب بود وما نزدیک دوساعت وقت اضافه داشتیم.

دوستم گفت:چکار کنیم این جا همه یه جوری نگاه میکنن بهمون خوشم نمی یاد

گفتم:تئاتر شهر که ارثیه به اینها نرسیده،مال ماهم هست ،همین اطراف یه چرخی بزنیم،

مشغول گشت زدن بودیم که صدای اذانو شنیدم.

دوستم گفت حالا چه کار کنیم تو میدونی نماز خونه کجاست،گفتم نه من هر دفعه اینجا اومدم فقط رفتم یه تئاتر دیدم وبرگشتم.بذار می پرسم

از چند نفر پرسیدم همه یا بی اطلاع بودند ویا آدرس های بی ربط می دادند.

دوستم گفت تا تئاتر ببینیم وبرگردیم نمازمون قضا می شه

منم تو دلم گفت :آخه بنده ی خدا توی طلبه رو چه به این قرتی بازی ها خجالت نمی کشی نمازت داره وقتش میره خلاصه من تصمیممو گرفتموبا جسارت کامل گفتم تو همین محوطه نماز می خونیم،دوستم با ناراحتی گفت :تواصلا می دونی قبله کدوم وریه؟؟؟؟

منم گفتم نه!ولی میشه پرسید خلاصه چون خودم رو عامل انحراف چند نفر دیگه هم می دونستم!!از چندین نفر پرس وجو کردم وسمت قبله رو پیدا کردم ،بچه وضو هم داشتن

گفتم:یاعلی بریم یه گوشه ای که کمتر نامحرم باشه

اما ماشاءالله ماشاءاالله اونجا محرم ونامحرم یکی بودند

نه یه دختر بی پسر بود ونه یه پسر بی دختر

خلاصه بااتفاق آراء گوشه ای رو انتخاب کردیم و رفتیم مشغول نماز شدیم،چون یه خورده ترسیدیم که مارو مسخره کنن بی توجه به اطراف مشغول نماز شدیم چون چیزی همراهمون نبود یه مهر گذاشتیم روی چمن ها!!!!خدائیش چه نمازی هم خیلی چسبید.من محتاطانه سرم رو پایین گرفته بودم ومنتظر بودم که سرمو بالا بگیرم وموج نگاه های تمسخر آمیزمنو احاطه کنه!!!

وقتی نمازم تموم شد،دیدیم خیلی از افراد با زیر انداز وبدون زیر انداز وبا هر تیپ وقیافه ای مشغول نماز شدن

اشک تو چشام حلقه زد ،این بار با خودم گفتم:دیدی خانم هیچ کارخدا بی حکمت نیست وقتی به دلت افتاد که بیای تئاتر شهر خدا اینجاشو دید که تو ودوستای طلبتو کشوند اینجا!!!!!!

خدا تو رو کشوند اینجا که یاد بگیری وقتی برای خدا قیام کنی خدا کمکت میکنه ؟خدا سربلندت میکنه

اشک شوق تو چشمام حلقه بست

سرم رو چمن ها گذاشتم وگفتم:خدایا شکرت که یادم داد ی وقتی با تو هستم نباید از دیگران بهراسم.

ناخودآگاه یاد این آیه افتادم:والذین جاهدوافینالنهدینهم سبلنا


 11 نظر

تمنای دل

07 آذر 1393 توسط مریم

خیلی خسته بودم ،چشمم به ضریح که افتاد،انگار وارد دنیایی متفاوت شدم،حس یک تبلور جدید،خیل جمعیت برگرد ضریح عاشقانه طواف عشق می گذاردندومن نیز دلم می خواست به خیل عاشقان ورود کنم.اما حس طلبگی ام گل کرد،نکند بروی وبه کسی تنه بزنی ،نکند پا روی پا ی کسی بگذاری وجسم کسی را بیازاری.این ها همه حق الناس است وتضییع آن حرام!!!وتودر پی انجام مستحبی آمده ای مبادا حرامی را مرتکب شوی وثوابت را ضایع نمایی!!!!من هم گفتم ازهمین فاصله به امام سلام دهم وامام را زیارت نمایم تاحق الناسی را ضایع نکنم.

سلام را که دادم دلم شکست تمنای عجیبی در دلم شکل گرفت ،آخر انصاف است آدم اینهمه راه بیاید از غرب به شرق وبا این همه خستگی نتواند ضریح را در آغوش بگیردوبر ضریح بوسه زند.

ترسیدم که اگر بیشتر بمانم ،تمنای دلم براراده ام چیره گردد وبزنم به سیم آخر!!!

آهسته عقب عقب می رفتم ودلم انگارجسمم را تسخیر کرده بود،دلم بوئیدن وبوسیدن ضریح را می خواست وحس عجیب عامیانه بر حس طلبگی غلبه می کرد.نرم نرم می گزیستم وعقب می رفتم.پایم به یک جسم محکم اصابت کرد .وقتی برگشتم دیدم یک ویلچر پشت سرم است وخانمی لاغراندام با چهره ای ملتمسانه ولب هایی خشک روی ویلچر بود.سنش زیاد نبود ولی سختی زمانه اورا پیر کرده بود.دختر جوانی به همراهش بود .داشت داد وبیداد می کرد وپیرزن با چشمانی حسرت باربه ضریح چشم می دوخت.

نمی دانم چرا سنگ صبور عروسش شدم.

گفت:خانم ما ترکمنیم ،اهل تسننیم ،این خانم کی می بینی مادر شوهرم است.مریض است ودکترها جوابش کرده اند.دوست شیعه اش به او گفته بروپابوس امام رضا(ع)شاید فرجی بشود،حالا آمده ایم این خانم(یکی از خادمین امام)می گوید نمی شود با ویلچر اوراببری .خودش هم نمی تواند برود چون غده در شکمش است واگر فشار جمعیت به اوبرسد ممکن است بترکد.

متاثر شدم .رفتم با یکی از خادمین صحبت کردم .او نیز متاثر شد گفت :با ویلچر نمی شود ولی اگربتوانیدزیر بغلش را بگیریدمن هم راه رابرایتان باز می کنم.من به همراه عروسش زیر بغل اورا گرفتیم.پیرزن بانگاهی ملتمسانه به ضریح نگاه می کرد .وما آرام آرام او را جلو می بردیم،به ضریح رسیدیم ،دلم بوی اجابت گرفت.دست بضریح کشیدم وگفتم:آقا من ناچیز به حال این خانم رحمم می آید شما که منبع کرامتتید،حال پیرزن عجیب بودهیچ وقت کسی را به آن حال ندیده بودم.

برگشتیم خانم را روی ویلچر گذاشتم وبی آنکه منتظر تشکرباشم خداحافظی کردم وبرگشتم.

خوابگاه که آمدم ماجرا رابرای دوست تعریف کردم ،گفتم همش دلم می خواهدآن زن شفا بگیرد.

دوستم گفت تو که اجابت شده ای او هم حتما می شود.

من که با دیدن حال پیرزن همش در فکرش بودم واز خودم غافل بودم.گفتم چه طور؟

گفت :مگردلت نمی خواست بی آنکه حقی راضایع کنی ضریح را زیارت کنی،امام رضا(ع)به واسطه ی این زن تمنای دل تورا برآورده ساخته!!!

من که تا الان ازاین قضیه غافل بودم به خودم آمدم وقتی خودم تنها بودم ،چون منیت من همراهم بود.دعایم مستجاب نشد اما وقتی خودرا فراموش ساختم وپی خواسته ی دل دیگری رفتم،آنوقت تمنای دلم برآورده شد.

یاد این سخن افتادم که در حق دیگران دعا کنید تا خدا دعایتان را مستجاب نماید.

 13 نظر

خط خطی

26 آبان 1393 توسط مریم

قشنگترین جای دفتر دلنوشته هایم آنجاست

که روی اسم دلبرم را خط خطی می کنم تا راز بمانـــــــد…

 نظر دهید »

دل کندن آنقدرهم سخت نیست

22 آبان 1393 توسط مریم

 

کسی را

دوست داشتم

و دیگر ندارم

دل کندن

انقدرها هم

سخت نیست

فقط کافی است

عشق بزرگتری

برای خودت

دست و پا کنی…
 1 نظر

نمیدانم چراجمعه ها رادوست دارم

22 آبان 1393 توسط مریم

دلم بارانی است

کاش خواب باران ببینم

چه محشری خواهد شد باران با عطر یاس

دلتنگی در جمعه ای که خواهی آمدبی معنی می شود

ومن دیگربی قرارنمشوم درغروب های جمعه

ومن دیگر نمی بارم

می شکفم باآمدنت

غمین دل شکسته ام

ازاین زمانه خسته ام

بیا به جان مادرت

……………………..

 نظر دهید »

هرکجا هستی بیا........

22 آبان 1393 توسط مریم

ای بقیت خدا !

ای یار همیشه بیدار !

سلام !

نمی دانم وقتی این نامه را می خوانی، کجا ایستاده ای

هرجا هستی زودتر بیا

از بس شما را ندیده ایم، چشمانمان هرزه شده است

بیم دارم اگر چندی دیگر بگذرد، ندبه خوانهای مسجد پیر تر شوند …

 نظر دهید »

نمازهایمان اگر نماز بود

20 آبان 1393 توسط مریم

نمازهایمان اگر “نماز” بود که موقع سفر ذوق نمیکردیم از
شکسته شدنش..
نمازهایمان اگر نماز بود که
رکعت آخرش اینقدر کیف نداشت..!
نمازهایمان اگر نماز بود که
تبدیل نمیشد به ماشین حساب..!
نه
نمازهایمان نماز نیست..
اگر نماز بود،یک کارواش قوی میشد
و
با فشار میشست از دلمان همه ی
سیاهی را،
لکه ها را،
زشتی ها را..
اگر نماز بود،میشد کیمیا
و
مس وجودمان را تبدیل میکرد به طلا..
اگر نمازمان نماز بود،میشد پل
میشد پناهگاه
میشد دارو
میشد درمان
میشد میعادگاه..
خدایا تو که درهای آسمانت را سخاوتمندانه باز کرده ای
من از تو فقط یک چیز میخواهم
بر من منت بگذار و کاری کن نمازهایم “نماز” شود
فقط همین

 نظر دهید »

وقتی بفهمی معلمت داره می میره!!!!

22 مهر 1393 توسط مریم

وقتی بفهمی معلمت داره می میره!!!!

همون معلمی که وقتی نوجوون بودی ریاضی وحسابان درست می داد.

همونی که یه تخته سیاه براش کم بود یه وایت برد هم می ذاشتن کنارش

همونی که پنج دقیقه زودترمیومد وده دقیقه دیرترمی رفت

همون معلمی که خودش بچه نداشت ولی بچه هاروخیلی دوست داشت.

همونی که …..

اگه بعدچندسال توصفحه تلویزیون تصویرشوببینی

توکما باشه !!

باورت نشه!بغض کنی

هرچی سعی کنی پاهات همراهیت نکنه بری دیدنش!!!

چه کارمی کنی؟؟؟

حالم بده وحسابی دلتنگ معلم حسابمم

توروخدادعاش کنید…..

 1 نظر

ازنیک وبد مردم ایام ننالیم

16 مهر 1393 توسط مریم

ماهیچ کسانیم که برما زهمه کس

خواری رسدوآن به حقیقت شرف ماست

ازنیک وبدمردم ایام ننالیم

آنان همه نیکند بدی از طرف ماست

 2 نظر

نشاید که نامت نهند آدمی

14 مهر 1393 توسط مریم

ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮد

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮد

ﺑنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳک پیکرﻧد

ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ

ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ

ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲﭼﻲ ؟

ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ هم ﺑﺎﻳﺪ دستفروشی بکنم ﻭ هم ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ،

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻫﻤﻴﻦ؟!ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!

ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:

ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ

ﻧﺸﺎﻳﺪﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩمی

 1 نظر

بازگشت بابا

14 مهر 1393 توسط مریم

از کميته تفحص مفقودين با منزل شهيد تماس گرفتند .

خانمي گوشي را برداشت.

مثل همه موارد قبلي با اشتياق گفتند که بعد از بيست وچندسال انتظار ، پيکر شهيد پيدا شده و تا آخر هفته آن را تحويلشان مي دهند.

برخلاف تمام موارد قبلي ، آن طرف خط ، خانم فقط يک جمله گفت :حالا نه. مي شود پيکر شهيد را هفته آينده بياوريد ؟

آقا جا خورد اما به روي خودش نياورد. قبول کرد.

گذشت .

روز موعود رسيد. به سر کوچه که رسيدند ديدند همه جا چراغاني شده. وارد کوچه شدند.ديدند انگار درخانه شهيد مراسم جشني برپاست.

در زدند کسي منتظر آنها نبود چون گويي هيچ کس نمي دانست قرار است چه اتفاقي بيافتد. مقدمه چيني کردند صداي ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس عروسي دختر شهيد است به مجلس عزا تبديل شد تنها کسي که منتظر آن تابوت بود همان عروس مجلس بود.

خودش خواسته بود که پدرش در مجلس عروسي اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخير انداخت. عروس گفت تابوت را به داخل اتاق بياوريد. خواست که اتاق را خالي کنند. فقط مادر و داماد بمانند و همرزم پدرش.

همه رفتند.

گفت در تابوت را باز کنيد. باز کرد.

گفت: استخوان دست پدرم را به من نشان بده. نشان داد.

استخوان را در دست گرفت و روي سرش گذاشت و رو به داماد با حالت ضجه گفت: ببين!ببين اين مرد که مي بيني پدر من است. نگاه نکن که الان دراز کش است روزي يلي بوده براي خودش . ببين اين دستِ پدرمن است که روي سرم هست. نکند روزي با خودت بگويي که همسرم پدر ندارد.

 نظر دهید »

گذشته ها گذشته

13 مهر 1393 توسط مریم

پیری برای جمعی سخن می راند .

 

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد ،

 

همه دیوانه وار خندیدند .

 

بعد از لحظه ای دوباره همان لطیفه را

 

گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند .

 

او دوباره لطیفه را تکرار کرد تا اینکه

 

دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید .

 

 

 

او لبخندی زد و گفت : وقتی که نمی توانید

 

بارها و بارها  به یک لطیفه بخندید ،

 

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن

 

در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید ؟

 

گذشته را فراموش کنید و به لحظه های پیش رویتان بنگرید …

 

 

 

 نظر دهید »

دلتنگی های یک طلبه

12 مهر 1393 توسط مریم

خدایا

دلم یک معجزه می خواد

نه برای اعراب جاهلی

بلکه برای جاهلان هزاره ی سومی

جان دلشکستگان مشکن دلم راخدایا

الهی تنها امیدم تویی

ونیک میدانم بخواهی میشود

بخواه که علیمی به بیچارگیم

بخواه که بصیری به حال زارم

خدایاتورابه دلتنگی امام مظلوممان در روز عرفه

تورا به غریبی امام غریبمان در عرفات

ببخش چاره ای دیگرنداردم

ومجبورم بگویم تورا به گریه های زینب در شب یازدهم

بخواه که بشود.

منتظرم خدایا

 1 نظر

هرجاریا شد،به اسم خداشد

12 مهر 1393 توسط مریم

غریبه چونکه ما عاشقش نشدیم……

 

غریبه بنده ی لایقش نشدیم…..

 

غریبه رهرو ِصادقش نشدیم…..

 

امون ز غفلت امون ز تهمت…….

 

از دست ما تو غیبته حضرت حجت…….

 

گناه شد عادت……. غیبت عبادت…..

 

جالب اینه گذاشتیم سر خدا هم منت…

 

هرجا ریا شد به اسم خدا شد…..

 

همه دُکان وا کرده ایم حتی تو هئیت…..

 

چیو ببینه؟؟؟!! دله سیاه رو یا رو زبون اللهم ارزقتی شهادت…..

 

از امر به معروف ترسیدیم….. حاجیو دور شیطان گردیدیم……

 

همسایه یتیمُ و سیر خوابیدیم…… ما به زمین خورده خندیدیم….

 

غریبه چونکه راحت گناه کردیم….

 

غریبه به نامحرم نگاه کردیم…….

 

غریبه نامه فقط سیاه کردیم……

 

فروختیم ایمان….. خریده ایم نان….

 

خاک میخوره رو طاقچه هامون قرآن…..

 

سحر نه حالی…… نه خمس مالی…… اسممونم گذاشتیم عبد شاه مردان………

 

شیعۀ حرفیم…… آدم برفی……

 

هنوز نمک نخورده میشکنیم نمکدان….

 

یه پا تو محراب یه پا لب آب….. رو به روی عکس شهید عکس شهیدان…..

 

بگو خدا غرق امیدم کن…

 

بی خریدارم خریدم کن…

 

پیش حسین رو سفیدم کن نذر ابوالفضل رشیدم کن…. 

 

غریبهکه دوستش داریم واسه حاجت….

 

غریبه میپرستیمش برا جنت……

 

غریبه که به تنهایی کرده عادت……

 

تو راه پاکی زدیم به خاکی…..

 

چه عاشقی؟! چه مجنونی؟! چه سینه چاکی؟!

 

جای حرم کیش…… جای پرچم دیش….چه ساده بر مقدسات میشه حتاکی!!!!

 

این وضعه ناموس……کو کفه افسوس؟!!!

 

نکشیدیم خجالت از چادر خاکی!!!!

 

دیگه شیطان شد ایاک نعبد….. ببین خدا رو ول کردیم میگردیم با کی؟؟؟؟!!!

 

بگو خدا رحمی به حالم کن….

 

لکه ننگم زلالم کن…… عشق خودت رو مدالم کن….بُکُشُ و در علقمه چالم کن…..

 

خدا حلالم کن….خدا حلالم کن……خدا حلالم کن……

 

 

 

 نظر دهید »

خواهرم حجابت

12 مهر 1393 توسط مریم

یادمان باشد مدیون شهدائیم

 نظر دهید »

چه زیباست خدا رابهانه ی دیدارتوقراردادن

12 مهر 1393 توسط مریم

خوش به حال حاجیانی  که درعرفات پا جای  پای گل نرگس می گذارند.

خوش به حال آنان که اگر روی اورا نبینند از بویش بهره مند می شوند.

غبطه میخورم به حال کسانی که هر چند معدود محدود چشمشان به جمال یوسف زهرا منور می شود.

چه زیباست  حج آنانی که خدا رابهانه ساخته اند تا تورا ببیند.

در سکوتی بابغض

در روضه ای در عرفات

توبغض کرده گوشه ای بیرون خیمه ومنتظر تسلی

وآنان بغض کرده درون خیمه منتظر تجلی

کسی در این بین بی قرار می شود ودیوانه وار بیرون خیمه می آیدتاراحت تر ناله زنداز دوریت

چشمه ی چشمانش لبریز اشک ،وهق هق گریه هایش تاآسمان

تواین طرف خیمه،واو آن طرف

هردومی گریید بر مصبیت های عمویتان ابالفضل

تنها کسی که بیقرارتوست ،تورامیبیند.

 نظر دهید »

پیش بیا ،پیش بیا ،پیش تر

01 مهر 1393 توسط مریم

پیش بیا ، پیش بیا ، پیشتر

تا که بگویم غم دل بیشتر

دوست ترت دارم از هر چه دوست

ای تو به من از خود من خویشتر

دوست تر از آنکه بگویم چقدر

بیشتر از بیشتر از بیشتر

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویش تر

هیچ نریزد به جز از نام تو

بر رگ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه اندیش تر

 2 نظر

ازمیان کوچه های خستگی می گریزم

01 مهر 1393 توسط مریم

باز آمد بوی ماه مدرسه *** بوی بازی های راه مدرسه

بوی ماه مهر ماه مهربان *** بوی خورشيد پگاه مدرسه

از ميان کوچه های خستگی *** می گريزم در پناه مدرسه

باز می بينم ز شوق بچه ها *** اشتياقی در نگاه مدرسه

زنگ تفريح و هياهوی نشاط *** خنده های قاه قاه مدرسه

باز بوی باغ را خواهم شنيد *** از سرود صبحگاه مدرسه

روز اول لاله ای خواهم کشيد *** سرخ بر تخته سياه مدرسه

قیصر امین پور

این شعری ایست خاطره انگیز از قیصر که زود ازمیان ما رفت

 نظر دهید »

یاگاران دفاع مقدس

31 شهریور 1393 توسط مریم

 2 نظر

حجاب اکبربودن لباس ومدرک

31 شهریور 1393 توسط مریم

نقل می کنند که حضرت آیت الله العظمی حکیم(رحمه الله) را در حرم امام حسین(ع) دیدند که مشغول جارو کردن حرم مطهر بودند


آیت الله العظمی مرعشی(رحمه الله) وصیت کردند که دستمال اشک مرا در قبرم بگذارید، سجاده ای را که چند سال، روی آن نماز شب

خوانده ام؛ در قبرم بگذارید، یک سر عمامه را به تابوت و یک سر را به منبر ببندید و روضه بخوانید.


علامه طباطبایی (رحمه الله ) هم انسان متواضعی بودند مثلاً ایشان در صحن مطهر امام رضا(ع) در نماز آیت الله العظمی میلانی شرکت

می کردند و در صف های آخر نماز و در کنار مردم عادی به نماز می ایستادند. اینها تواضع است. مبادا این لباس یا این علم برای تو حجاب

بشود. اگر متواضع نباشی پس باید بدانی که لباس و علم و مدرک، حجاب اکبر برای تو خواهد بود.

منبع :وارثون

 1 نظر

بازگشت بابا

31 شهریور 1393 توسط مریم

 نظر دهید »

نگاه آخر

31 شهریور 1393 توسط مریم

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

یاران غریبانه رفتند؛ اما هنوز بوی عطر جانمازشان شعر سپید یاس را می‌سراید. یاران رفتند و هنوز نام و یادشان زینت‌بخش کوچه‌های شهر است.

… و، من و تو،!

در این ساحل باشکوه و امن آنان ایستاده‌ایم و در این حضور عطرآگین و آسمانی‌شان در آرامشیم و از سرخی آنان دشت‌های‌مان سرخ و لاله‌گون است.

آنان مردان همیشه جاویدان این دیار دلیرانند. آنان آینه‌های تمام‌نمای راه عزت و شرف من و تواند. … نگاه کن! نور از پیشانی‌های به خاک افتاده آنان می‌طرواد. برخیز! دست در دست هم دهیم و در امتداد مهر بمانیم!

 نظر دهید »

پولهابرای خودتان

31 شهریور 1393 توسط مریم

روزی که آیة الله العظمی بروجردی(رحمه الله) در حیاط حرم حضرت معصومه(س) نماز می خواندند باد شدیدی وزید و تمام پولهای ایشان

را به اطراف پراکنده کرد، مردم عوام ریختند و پولها را گرفتند و نزد آقا آوردند ایشان با دست اشاره نمودند که بروید پولها برای خودتان و

پولها را نگرفتند.

 نظر دهید »

خودم رادر آغوش گرفتم

31 شهریور 1393 توسط مریم

باد آشفته بود

وروز از شب خیابان می گذشت

به خانه رفتم

وخودم رادرآغوش گرفتم

 نظر دهید »

وقتی که فقط درآغوش خدایی

31 شهریور 1393 توسط مریم

وقتی تو زندگی توتنگنای سختی ها ومشکلاتی ،

وقتی هر چی در میزنی انگار هیچکی صداتو نمی شنوی ،

وقتی هر چی خدا خدا میکنی فکر میکنی خدا با هات قهره ووانمود میکنه صداتو نمیشنوه،

مضطرب میشی، دلت از زمین که گرفته ازآسمون هم میگیره،

حس میکنی تنهای تنهایی احساس ضعف وناامیدی سراسروجودتو میگیره،

دلت میخواد داد بزنی اما بغض امونتو میبره،

تنها چیزی که میشنوی فقط صدای هق هق گریه هاته،

دلت میگیره نه گرفتن که سهله دلت میشکنه ،

اونموقع است که خدا محکم تو رو تو آغوشش گرفته تامیتونی برای خدا ناز کن تامیتونی بااوراز ونیاز کن،

چون تنها لحظه ای که دعا مستجاب میشود موقعه ای که دل شکسته در آغوش خدا باشی،

 2 نظر

تاحالا شده عاشق بشی؟؟

31 شهریور 1393 توسط مریم

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او کــه هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غــــزل و عاطفــــه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند

هر که تبلیغ کند خوبـی ِ دلبندش را

مثــــل آن خــواب بعید است ببیند دیگر

هر که تعریف کند خواب خوشایندش را …

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غــــم فــــــرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو

بـــه تــــو اصرار نکرده است فـــرآیندش را

قلب ِ من موقع اهدا به تـــو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقـــان بــه تو این بندش را :

«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

لای موهای تو گــم کرد خداوندش را »

خدایا این روزهاعشق کالایی شده بی ارزش که در سر هر کوچه وبازار دلالی می شود برسر هر کوی وبرزن حراج می شود وچه ارزان

قیمت است این کالایی که شاید زمانی نایاب وکیمیا بود کالایی که بهایش راتنها باجان شیرین می شد پرداخت امروزه به نرخ یک بوسه

برسر خیابان ها حراج می شود. امروزه قیمت عشق ارزانتراز جنس های بنجول چینی است. وهمه پس ازمعامله آن سرخوش وخرامان به

دیگران پزش را می دهند. وچه بی خبرند از بدبختی این عشق های بدلی

 2 نظر

به دلشکستگی خواهرت دلم مشگن یاضامن آهو

31 شهریور 1393 توسط مریم

شنیده ام که مرام تو دل شکستن نیست به دل شکستگی خواهرت دلم مشکن یا ضامن اهو ای خسرو طوس دلگیرم چون آهویی پادرزنجیرم

امام رضا خیلی دلم گرفته،خیلی دلم پنجره فولادتو میخواد، دلم میخوا بشینم روبروی ضریحت ازدرد دلام بگم ازدلشکستگی هام بگم میدونم

دلشکستگی روخوب میشناسی چون این واژه باشما عجینه آقا من بد خیلی بد،ولی همه میدونن شمارحمت وکرامت محض اید خجالت میکشم

بگم طلبه ام ،ازطلبگی فقط اسمش رو منه نه رسمش آقا جون به جان خواهرت غریبت،به دلشکستش دل منونشکن که امیددل ناامیدمی تواین

دنیای مجازی ازت یه معجزه میخوام………..

 9 نظر

خاک برسرشیعه

31 شهریور 1393 توسط مریم

زن ارمنی كه در هواپيما در كنار همسر مرحوم علامه نشسته بود، جريان زيارت امام رضا ( عليه السلام ) و گرفتن حاجات از توسل به آن

حضرت را نقل كرده بود. و نيز بعد از نقل قصه ى روضه خوانى (روضه ى پنج تن ) در مدرسه ى مروى به پيشنهاد آن زن ارمني و شفاى

جوانش براى علامه طباطبايى ( رحمه الله )، ايشان فرمود: خاك بر سر شيعه !

 2 نظر

حضرت امام رضا به پیش واز او می رود

31 شهریور 1393 توسط مریم

در زمان سابق وقتى مصيبت و گرفتارى به یك نفر يا عده اى وارد مى شد، مثل الآن بى تفاوت نبودند كه آن بلا را فقط براى مبتلايان بدانند و

هيچ همدردى نكنند، بلكه گرفتارى و بلا را براى همه مى دانستند و همه براى برطرف شدن آن در فكر گرفتن مجلس دعا و ختم بودند. آقايى

مى گفت : ختم بسيار خوبى براى رفع گرفتارى هاى شيعه سراغ دارم ، و آن اشتغال به علم فقه آل محمد ( صلوات الله عليهم اجمعين ) است

، اين بزرگترين ختم و توسل به آن هاست . زمانى كه هشت نفر از علما و دو سه نفر از خطبا در زمان رضا پهلوى دست بسته به زندان

بردند و معلوم نبود كه چه بلايى به سر آن ها خواهند آورد، و آن ها سه روز در بازداشتگاه حيران بودند. در حالى كه همه مشغول گريه و

زارى و توسل و دعا بودند، يكى از آن ها مى گويد: سيد يونس اردبيلى ( رحمه الله ) نيز در ميان ما بود، ولى هيچ اضطرابى نداشت و با

آرامش خاطر مشغول مطالعه ى كتاب جواهر بود. در اين هنگام يكى از سادات حاضر در مجلس فرمود: من در مشهد بودم ، شبى خواب

ديدم كه حضرت رضا ( عليه السلام ) به پيشواز شخصى مى آيد، خيال كردم براى بنده است ، صبح ديدم كه جنازه ى مرحوم سيد يونس

( رحمه الله ) را به صحن آوردند و از همان درى كه امام ( عليه السلام ) به پيشواز مى رفتند، وارد كردند.

 نظر دهید »

خدائیش هیچی مثل قرآن خوندن به آدم فازنمیده

31 شهریور 1393 توسط مریم

من وقتی خیلی دلم میگیره ،خیلی گرفته ام،اون قدرناراحت میشم که همه اطرافیانم نگرانم میشن

چون اصولا آدم بشاش وخنده رویی هستم.همیشه به دیگران روحیه میدم ولی خدانیاره اون روزی رو که برم تولک

وقتی خسته میشم ازاین دنیا،دلم از آدم ها وحرف هاشون میگره،

اونوقت که میرم که خدا برام حرف بزنه حرف هایی که هرروز تازه تر میشن

حرف هایی که هرچی بیشتر بشنوی سرحال تر میشی واشتیاقت به شنیدن باقی حرف ها هم بیشتر میشه

تازه میفهمی یکی هست خیلی دوستت داره هر وقت دلت بگیره ونیازداشته باشی بهش تا صبح میمونه و باهات حرف میزنه وبه حرفات گوش میده ودلتنگی هاتوپاک میکنه

وتو سبکبال ورهامیری تاروز دیگری رو شروع کنی

خدائیش هیچی تواین دنیا مثل قران خوندن به من فازنمیده

 3 نظر

روزی سه دقیقه به یاد خداوند باش

31 شهریور 1393 توسط مریم

 

شخصی به منزل آیت الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی(رحمه الله) رفته بود از ایشان تقاضای موعظه کرد، ایشان فرمودند: روزی سه دقیقه به یاد خدا باش، بعد از لحظاتی فرمودند: اگر دو دقیقه هم شد عیبی ندارد.

 2 نظر

قانع کردن شخص وسواسی بااستدلال

31 شهریور 1393 توسط مریم

شخص وسواسی به محضر آیت الله گلپایگانی(رحمه الله) آمد و عرض کرد: ما زمستانها گرفتاریم، زیرا این کوچه و خیابان ها کثیف و نجس است و برف زمین را پاک نمی کند اگر ماشین و یا موتور عبور کند و آب به لباس ما ترشّح کند، چه کنیم؟ ایشان فرمودند: پاک است و نجس نیست، ولی گویا آن شخص وسواسی، قانع نشده بود لذا حضرت آیت الله گلپایگانی ادامه دادند و فرمودند: اگر خدا 17 رکعت نماز با لباس پاک، از شما بخواهد و 2 رکعت نماز با لباس نجس، آیا آن دو رکعتی که باید با لباس نجس بخوانید، می توانید با همین ترشحات کوچه و خیابان بخوانید؟ یا اینکه برای اطمینان داشتن، به دستشویی رفته و از نجاسات آن به لباستان می مالید؟ آن شخص با این پاسخ زیبای آیت الله گلپایگانی جواب خود را گرفت و رفت غرض این است که اگر بتوانی قسم بخوری که فلان چیز نجس شده است، آن چیز نجس می شود و الّا پاک است.

 2 نظر

مراقب حرف هایتان باشید!!!

31 شهریور 1393 توسط مریم

واعظی پرسید ازفرزند خویش

هیچ دانی که مسلمانی به چیست؟

صدق وبی آزاری وخدمت به خلق

گفت زین معیار اندر شهر ما

یک مسلمان هست آن هم ارمنیست

 4 نظر

مگه ما بدا دل نداریم

31 شهریور 1393 توسط مریم

خدایا من یه جوون هزاره ی سومی

دلم نه تکنولوژی های جدید میخواد

نه ماشین شاسی بلند

نه گوشی اپل

نه قروفر مدولباس وآرایش

فقط دلم کربلا رومیخواد

کربلا کربلا کربلا کربلا

این دل تنگم عقده ها دارد

گوئیا میل کربلا دارد

جان مهدی بطلب مارا

 5 نظر

تو که خود خال لبی از چه گرفتارشدی

20 شهریور 1393 توسط مریم

من مست نگاه تو ولی امر جهانم …
از ناخوشی حال تو آقا نگرانم…
من نذر تو کردم همه‌ی هستی خود را …
تا زود سلامت بشوی نذر تو جانم -
ای امید ما زجا برخیز ما دلواپسیم…….
جان ام ابیهازجا برخیزمادلواپسیم….
نه به خاطر من ونه به خاطر ما بلکه به خاطر آقایمان مهدی(عج)
یار مولا برخیز که مادلواپسیم.

 4 نظر

آقا جان!!مارا غم بیماری تو خواهد کشت

20 شهریور 1393 توسط مریم

شب پرستان که هراس از لب لعلت دارند….عمرشان باد به تاراج خزان!سید علی!
دلواپسی از دوری مهدی(عج) کم بود؟
ما را غم بیماری تو خواهد کشت
رهبرا :حضورتان اشارتی ست پیامبرانه
ایمان داریم، ملتی به دستان شما دخیل بسته باشد
میدانیم مددتان به نام علی است!پس با نام علی بر پا شوید که پرچم ولایت دلتنگ علمدار است!
((وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ))

 2 نظر

آقای ما،مولای ما،دعا کن برای نائب تان

20 شهریور 1393 توسط مریم

سلام آقای خوبی ها
جان ما به فدای شما
وقتی شما را روی تخت میبینیم دلمان میگیرد شما را به خدا زود تر زودتر زودتر از تخت بلند شوید.
اقا یادتان که نرفته تنها دلخوشی علیرضا و آرمیتا و خیلی های دیگرمان وجود شماست…
آقا جان ! ما را از هزار فتنه یک تنه نجات دادی.
یک خطاب به مولا و صاحبمان حضرت بقیه الله عج
گفتی جان ناقابلی دارم گفتی جسم ناقصی دارم
گفتی اندک آبرویی هم دارم که خود شما به ما دادی گفتی همه اینها را من کف دست گرفتم و در راه این انقلاب و اسلام فدا خواهم کرد گفتی اینها هم نثار شما باشه …
حالا ما از مولایمان صاحب عصر و الزمان عج تقاضا داریم که (( آقای ما .. مولای ما … دعا کن برای نائب ما ))
مطمئنم امام زمان دعا گویتان هستند
ایشالا هرچه زودتر خوب بشید اقاجان

 نظر دهید »

آیابایدشهری کشته شودتامسولین رسیدگی کنند

30 مرداد 1393 توسط مریم

ناموس مردم به خاطر حیایش شب راتا صبح بیداراست چون بعداز سه روز هنوز دستور توزیع چادر کمپ نیامده

آبدانان همچنان می لرزد ولی هیچ خبر رسانی نمی شود .

مردم بی خانمانندولی مسولین منتظر ابلاغ دستور

به دروغ می گویند اطلاع رسانی کرده ایم وبه خاطر همین زلزله تلفات جانی نداشت درحالی مردم بی هیچ اطلاع رسانی وفقط به خاطر قطع برق وگرمی هوا درخانه هایشان نماندهاند.

اینجا هنوزوضعیت قرمز است ولی مسولین می گویند همه چی آرومه؟؟؟؟

ناموس مردم به خاطر تخریب خانه هاشان درگرمای بالای چهل درجه روی خاکندومسولین ذیربط آب خنک خوران جلوی کولر گازی لم داده اند.تاکنون ازچهاراستان کمک ارسال شده ولی بعدازچهارروز مردم همچنان در صف دریافت چادرند.

مسولین محترم آیا سزاست مردمی که هشت ساله دلاورانه بارژیم بعث جنگیدنداینچنین کرامتشان زیر سوال رود.

آیا باید شهری کشته شود تامسولین رسیدگی کنند.

فرق ما با بعضی از مردم چیست؟؟؟


 3 نظر

آقای رئیس جمهور مردم رادریابید

30 مرداد 1393 توسط مریم

با خبر شدیم که رئیس جمهور محترم جناب آقای حسن روحانی صبح دیروز در هفتمین سفر استانی خود به استان اردبیل سفر کردند. اما؛

جناب آقای رئیس جمهور؛ شهرستان آبدانان در کیلومترها آنطرف تر دچار زلزله 6.2 ریشتری و بیش از 220 پس لرزه شده است ! آقای

روحانی؛ کاش به شهر ما می آمدی ! مردم این شهرستان بیش از 3 شبانه روز است که بدون هیچگونه امکاناتی بر روی خاک، بدون چادر

امدادی، آب و یخ در گرمای بالای 40 الی50 درجه روزگار می گذرانند! آقای رئیس جمهور، برخی از مردم منازلشان تخریب و منزل

برخی دیگر قابل اسکان نیست! زن و بچه و نوزاد، پیر و جوان، شب را بدون سرپناه در خیابانها و اماکن عمومی می گذرانند! آقای رئیس

جمهور ، این مردم همانهایی هستند که به شما رأی دادند و بعد از پیروزی شما جشن و پایکوبی کردند! اکنون موقعه ی اجابت است. این

مردم را دریابید ! هم اکنون منتظر یاری سبزتان هستیم!

 1 نظر

بعد از 3 روز آبدانان همچنان می لرزد/ این بار 5.3 ریشتر

29 مرداد 1393 توسط مریم
به گزارش سایت آبدانان نیوزاز مرکز لرزه نگاری موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، زمان وقوع این زمین لرزه در ساعت 2 و 2 دقیقه و 16 ثانیه، در 18 کیلومتری مورموری و در عمق 8 کیلومتری بوده است.

موقعیت جغرافیایی این زمین لرزه 32.75 درجه شمالی و 47.48 درجه شرقی به ثبت رسیده است.

بامداد دوشنبه گذشته نیز زلزله ای به بزرگی 6.1 در مقیاس امواج درونی زمین(ریشتر) سه استان ایلام، لرستان و خوزستان در غرب و جنوب غربی کشور را لرزاند.

تاکنون این زمین لرزه به 12 هزار و 500 واحد مسکونی خسارت و 375 تن را نیز مجروح کرده است.

از روز گذشته تاکنون بیش از 170 پس لرزه در کانون های اصلی زمین لرزه شهرستان آبدانان بویژه منطقه ˈمورموریˈ ثبت شده است.
 1 نظر

توکه نباشی تمام روزهادلگیرن

25 مرداد 1393 توسط مریم

تمام روزها برایم به دلتنگی غروب جمعه اند.

یابیا

تادلم روشن شود

یاخاموشم کن که دیگر دلتنگت نباشم

 نظر دهید »

رهبرماشکسته ترشده است این عمارروی لب دارد...

22 مرداد 1393 توسط مریم

یا صاحب الزمان


خوب شد ، نیستی نمی بینی


کاسه های نداری ما را


فقر و فحشا، فساد، بیکاری



دختران فراری ما را…




خوب شد، نیستی نمی بینی


که حیا از نگاه دنیا رفت




رزق و روزی خانه ها کم شد




قیمت نفت هر چه بالا رفت


خوب شد، نیستی نمی بینی


رهبر ما شکسته تر شده است


“أین عمار” روی لب دارد … کجاست پسرفاطمه …



 1 نظر

مارابه یک کلاف نخ آقاقبول کن

21 مرداد 1393 توسط مریم

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن


یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن


آهی در این بساط به غیر از امید نیست


یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن


از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی


این کودک فراری خود را قبول کن


رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم


مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن


گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه


اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن


گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم


رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن

 نظر دهید »

خداوندا به دل نگیراگرگاهی زبانم ازشکرت باز می ایستد

21 مرداد 1393 توسط مریم



خداوندا….


به دل نگیر اگر گاهی


زبانم از شکرت باز می ایستد !!


تقصیری ندارد…


قاصر است


کم می آورد در برابر بزرگی ات…


لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت


در دلم اما همیشه


ذکر خیرت جاریست…

 نظر دهید »

غزه تشنه یک جرعه انسانیت

16 مرداد 1393 توسط مریم

نوشته شده توسط:مریم

غزه این روزها لبریز عطش است

وتشنه…

تشنه ی یک جرعه انسانیت

 نظر دهید »

به من بگو درکدامین چاه ناله سردهم تاپژواکش بشریت راکرنکند

10 مرداد 1393 توسط مریم

نوشته شده توسط مریم

آه غزه

بغض مظلومیتت گلویم رامی فشارد

به من بگو درکدامین چاه ناله سردهم تاپژواکش  بشریت راکرنکند

 1 نظر

درتمسک به قرآن واهل بیت خودکشی لازم نیست

09 مرداد 1393 توسط مریم

حتى بنابر نقل عامه ، ائمه ( عليهم السلام ) باطن نبوت را دارند . در تمسك به قرآن و اهل بيت ( عليهم السلام ) خودكشى لازم نيست ، در كارهاى ديگر خودكشى مى كنيم ، اين جا حيات است.

آیت الله بهجت

 1 نظر

حالا من موندم باچشمای خیس وبغضی درگلوبگم خداامام زمان بیادیا....

04 مرداد 1393 توسط مریم

امروز داشتم باخودم فکرمی کردم مردم زمان امام علی بهش تهمت بی نمازی زدند وفرقشو شکافتن وشهیدش کردن درحالی که تنهاگناهش عدالتش بود.

مردم زمان امام حسین بهش تممت بی دینی وخارجی بودن زدندونه تنها باشمشیر ونیزه شهیدش کردند،سرازتنشون جداکردن،برروی جسدمبارکش بااسب تاختندوتنها گناهش امربه معروف ونهی ازمنکربود.

این تراژدی تلخ ودهشتناک نشناختن امام معصوم چهارده قرنه که ادامه داره….

حالا بغض عجیبی توگلوم چنگ میندازه وقتی فکر میکنم به اینکه مردم زمانه قراره چه بلایی به سرامام زمانشون بیارن کسی که هم عدالتخواهه وهم آمربه معروف وناهی منکروهم….

مردم این زمونه خیلی بهانه واسه متهم کردن امام زمان دارن…

حالا من موندم باچشمای خیس وبغضی که هرلحظه داره خفه ام میکنه چی دعای بکنم .بگم خدایا امام زمان بیادیا….

 6 نظر

عطریاس

سلام دوستان من تقریبا یه نویسنده ام ومیخوام تووبم مطالبی روبذارم که حس میکنم یه خورده نوون البته ازدیدگاه چشم هارابایدشست جوردیگربایددید.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حضرت فاطمه(س)درکلام
    • فاطمه فاطمه است
    • فاطمه(س)درنگاه ملکوتیان
    • فاطمه(درکلام صادقین)
    • زهرا(س )درنگاه پدر
    • الگوی
    • چرازهرا(س)ام ابیهاشد
    • تجلی کوثردرآیینه شیعه
    • فاطمه(س)درقرآن
    • ازفاطمه تافاطیمای پرتقال
    • فاطمه(س)انگیزه خدابرای خلقت
    • گشودن قفل بسته با یا فاطمه
    • افضل اعمال
    • دانلود کتاب ونرم افزارفاطمی
    • مظلومیتی به امتدادتاریخ
    • ورود فاطمه(س)به محشر
    • رجعت فاطمه(س)
    • برانگیختن فاطمه(س)
  • سخنان بزرگان
    • تنهافضیلت
    • آیت الله بهجت
    • آیت الله شاه آبادی
    • آیت الله مجتهدی
  • مبعث
  • عجیب ولی خواندنی
  • اخبارروز
  • معرفی کتاب(یارمهربان)
  • انتظار
  • مناسبت ها
  • حجاب
  • شعرناب
  • دلنوشته
  • جهادفرهنگی ،سنگرمجازی
  • داستان دفاع مقدس
  • فیلم نامه
  • عاشوراوماندگاری تشیع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
وصیت شهدا
Susa Web Tools

حدیث

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس